شعر های عاشقانه

نوشته هایی که هیچ جایی نمیتونید مثل اونو پیدا کنید

شعر های عاشقانه

نوشته هایی که هیچ جایی نمیتونید مثل اونو پیدا کنید

میدانم

میدانم که روزی حس میکردم با تمام وجود به دستهای گرمت نیاز دارم 

 میدانم که شبها با خاطره ی اولین روز دیدار میخوابیدم  

و بارها و بارها قهرمان زیباترین رویاهای شبانه ام بودی 

 الان که کنارمی حس میکنم همه ی احساسم زاده ی یک خیالات بچگانه بوده  

همه زاده ی یک عشق زود گذر یا تصویر افسانه ایی از شاهزاده ی سوار بر اسب رویاهایم بوده ایی ولی حال با دیدن اینهمه سردی حس میکنم 

 با داشتن تو هیچ چیز دیگری ندارم 

 همه ی رویاهایم مبدل به کابوسی تلخ و دردناک شده  

همه ی زندگیم را حس بی حسی فرا گرفته من تو را نمیخواهم باور کن نمیخواهم

نظرات 4 + ارسال نظر
آیناز شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:52 ب.ظ http://www.aynaz70.blogfa.com

سلام آیدای بی معرفت
معلومه کجایی بی معرفت دیگه به ما سر نمیزنی
بیخیال امیدوارم همه چیز خوب باشه
خیلی دوستت دارم

پسرمیلالی یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:04 ب.ظ

من یک دل بیقرار دارم باران!
از تو کمی انتظار دارم باران
آبستنم از کویر! می فهمی که؟؟!!
باران باران ویار دارم باران

در چه حالی آبجی.؟ خوش میگذره؟

محمد علی پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:20 ب.ظ http://katekale

بلوگ اسکایت مبارک رفیق ...!!! این شاخه به اون شاخه میزنی چرا این همه ؟

1 سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1398 ساعت 03:47 ق.ظ http://1

اگر من جای او بودم.

همان یک لحظه اول ،

که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ،

جهان را با همه زیبایی و زشتی ،

به روی یکدگر ویرانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

که در همسایه صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم ،

نخستین نعره مستانه را خاموش آن دم ،

بر لب پیمانه می کردم .

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

که می دیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامۀ رنگین

زمین و آسمان را

واژگون ، مستانه می کردم .

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

نه طاعت می پذیرفتم ،

نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،

پاره پاره در کف زاهد نمایان ،

سبحۀ، صد دانه می کردم .

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،

هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،

آواره و ، دیوانه می کردم .

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ،

سراپای وجود بی وفا معشوق را ،

پروانه می کردم .

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

به عرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،

تا که می دیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد ،

گردش این چرخ را

وارونه ، بی صبرانه می کردم .

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم.

که می دیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنۀ این علم عالم سوز مردم کش ،

به جز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،

در این دنیای پر افسانه می کردم .

عجب صبری خدا دارد !

چرا من جای او باشم .

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد!

و گر نه من به جای او چو بودم ،

یک نفس کی عادلانه سازشی ،

با جاهل و فرزانه می کردم .

عجب صبری خدا دارد !

عجب صبری خدا دارد !

شعر از استاد رحیم معینی کرمانشاهی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد